کتاب چه کسی پنیر من را جابه جا کرد، کتابیست متحول کننده که اثر دکتر اسپنسر جانسون می باشد.در این داستان چهار شخصیت تخیلی وجود دارند، «اسنیف» و «اسکری» که دو موش هستند و دو انسان کوچک شده «هم» و «ها»، این چهار شخصیت جنبه های پیچیده درونی ما را بدون در نظرگرفتن سن، جنسیت، نژاد یا ملیت نشان میدهند. هر کس از ما میتواند مانند یکی از این ها عمل کنند: مثل اسکری که به سرعت عمل میکند و اقدامی سریع دارد یا مثل «هم» که از تغییرات در فرار است. چرا که میترسد تغییرات همه چیز را خراب کند و ریسک نمیکند. یا مثل «ها» که در نتیجه درک بهتر از تغیرات خود را با آن وفق میدهد و هماهنگ میکند. درست است که هر یک از ما مانند این شخصیت ها عمل میکنیم ولی هدف ما یک نقطه مشترک دارد: پیدا کردن بهترین خط از بین خطوط زندگی و موفقیت در نتیجه تغییرات…نیاز به پیدا کردن راه صحیح در هزار توی زندگی و موفقیت در ایجاد تغییر.این کتاب از ۳ بخش تشکیل شده است .بخش اول:این بخش تحت عنوان مجلس دوستانه تعدادی همکلاسی قدیمی با یکدیگر دیدار کرده و دربارهتلاش خود برای رویارویی با تغییرات پیش آمده در زندگی شان صحبت می کنند.بخش دوم :داستان چه کسی پنیر من را برده است نام دارد.بخش سوم تحت عنوان بحث و گفتگو می باشد.
هم اکنون می توانید کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد را به دو صورت متنی و صوتی و با لینک مستقیم از وبسایت علم پول دریافت نمایید.
بخشی از متن کتاب را می توانید در ادامه بخوانید:
بسیار مشتاقم که داستانی را برای شما بازگو کنم که در پس داستان « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » وجود دارد، چرا که این کتاب در حال حاضر چاپ شده و در دسترس همه قرار دارد تا آن را بخوانیم و از آن لذت ببریم و در استفاده از آن با دیگران سهیم شویم.
این داستانی است که من مدتها پیش از آن که کتاب « مدیر یک دقیقهای » را به همراه اسپنسر جانسون بنویسم، آن را از زبان او شنیده و انتظار چاپ آن را داشتم. با خود میاندیشیدم که این داستان چقدر زیباست و تا چه حد میتواند سودمند باشد.
« چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » داستانی است دربارهی تغییراتی که در یک هزارتو ( ماز ) رخ میدهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر استعاره است برای آنچه که ما میخواهیم در زندگی داشته باشیم. اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانهای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.
هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم، زیرا معتقدیم اگر آن را به دست آوریم راضی میشویم.
اغلب به آن دل بستهایم و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربهی تکان دهندهای به ما وارد میآید.
در این داستان، « هزارتو » نشانهی جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت میگذرانید: این میتواند سازمانی باشد که در آن کار میکنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی میکنید، یا رابطههایی که در زندگی با دیگران دارید….